غفلتهای بزرگ حجاریان در تحلیل بحران سیاست ایران: تقلیلگرایی به جای تبیین ساختاری
تحلیل اصغر سلطانی از نقد سعید حجاریان بر بحران سیاست در ایران که معتقد است حجاریان با تمرکز بر رفتار کنشگران سیاسی، علل ساختاری چون “صلابت ساختاری” و “سیالیت برنامهای” را نادیده گرفته و معلول را به جای علت نشانده است.

تحلیل ساختاری بحران سیاست در ایران
این نوشتار به نقد تحلیل سعید حجاریان درباره بحران سیاست در ایران میپردازد. نویسنده، اصغر سلطانی، اعتقاد دارد که حجاریان با وجود تشخیص دقیق نشانههای بحران—مانند “بیپروژهگی”، “واکنشمحوری”، “بیآرمانی”، “ترجمهزدگی” و “گفتار بیاثر”—در تبیین علل این پدیدهها دچار تقلیلگرایی شده است. به باور سلطانی، حجاریان این پدیدهها را به عنوان “علت” بحران معرفی میکند، در حالی که آنها در واقع “معلول” عوامل ساختاری عمیقتر هستند.
- صلابت ساختاری شدید و سیالیت برنامهای مزمن از عوامل اصلی بحران به شمار میروند
- تمرکز قدرت و ناپایداری چرخه سیاستگذاری امکان برنامهریزی بلندمدت را سلب میکند
- نبود نهادهای پاسخگو و فضای محدود برای مسئلهشناسی مانع تبدیل آرمان به برنامه میشود
- فقدان سازوکار تبدیل گفتار به کنش دلیل اصلی بیاثر شدن گفتمان سیاسی است
- افق زمانی ناپایدار باعث میشود جریانهای سیاسی به کنشهای کوتاهمدت روی آورند
“حجاریان این نسبت را وارونه کرده و پیامد را بهجای علت نشانده است؛ چرا که، ریشه بیآرمانی را نمیتوان صرفاً در «کمکاری جریانها» جستوجو کرد.”
“در ساختار سیاسی صلب و ناپایدار ایران، جریانهای سیاسی اختیار و مجال کافی برای کنش ندارند و به طور طبیعی به «گفتار» پناه میبرند.”
در نهایت، سلطانی نتیجه میگیرد که تحلیل حجاریان تنها به توصیف بحران پرداخته و از تبیین علّی آن غافل مانده است. تا زمانی که عوامل ساختاری—مانند نهادهای ناپاسخگو، محدودیتهای نهادی و فقدان افق زمانی پایدار—اصلاح نشوند، بحران سیاست در ایران پابرجا خواهد ماند.




