ریشههای نظری سکولاریسم مدرن در اندیشه ماکیاولی و تفکیک اخلاق از سیاست
تحلیل ریشههای جهانبینی انسانمحور در دوره رنسانس با بررسی آرای ماکیاولی در تفکیک اخلاق از کنش سیاسی و نقش متفکرانی مانند توماس مور در پایهگذاری حاکمیت قانون بشری

تحلیل نظری سکولاریسم مدرن در اندیشه ماکیاولی
این پژوهش به ریشههای جهانبینی انسانمحور در دوره رنسانس میپردازد و نقش متفکرانی مانند ماکیاولی را در شکلگیری سکولاریسم مدرن بررسی میکند. اندیشه «حاکمیت قانون بشری» که برای اولین بار توسط توماس مور در کتاب آرمانشهر مطرح شد، نقطه عطفی در جدایی اخلاق از کنش سیاسی محسوب میشود. تحلیل حاضر نشان میدهد چگونه این تفکر زمینهساز شکلگیری نظریههای سیاسی مدرن شد.
- تفکیک اخلاق از سیاست به عنوان یکی از مبانی اصلی اندیشه ماکیاولی
- نقش رنسانس در شکلگیری جهانبینی انسانمحور
- تأثیر توماس مور در پایهگذاری مفهوم حاکمیت قانون بشری
- سکولاریسم مدرن به عنوان محصول این تحولات فکری
- پیامدهای جامعهشناختی این تفکیک در نظریههای سیاسی معاصر
“حاکمیت قانون بشری در برابر قوانین الهی، نقطه آغاز سکولاریزاسیون سیاسی بود”
“ماکیاولی با تفکیک اخلاق از کنش سیاسی، بنیانهای نظری حکومتهای مدرن را پیریزی کرد”
این بررسی نشان میدهد که چگونه تحولات فکری دوره رنسانس، مبانی نظری حکومتهای مدرن را شکل داده و تا به امروز تأثیرگذار بودهاند.



