شب بزرگ من: در مزرعه لاما در آلمان با خماری بیدار شدم، در کنار یک پانک برهنه
در 20 سالگی، در سفر جادهای تابستانی به اروپا، یک دیدار تصادفی در کلن اهمیت دوستی را به من آموخت. بیدار شدن با خماری در کنار یک پانک برهنه در مزرعه لاما درس بزرگی درباره ارزش دوستان غیرقضاوتکننده بود.
شب به یاد ماندنی در مزرعه لامای آلمان
در سن ۲۰ سالگی، راوی در یک سفر جادهای تابستانی در اروپا همراه یک دوست بزرگتر و شریک زندگی او شرکت میکند. پس از گذراندن شبهایی در شهرهایی مانند کراکوف و برلین، در کلن به یک کلوب گی میرود و با یک پانک با موهاک سبز آشنا میشود. با تصوری از زندگی شهری و مُدرن، سوار تاکسی میشوند اما به جای آپارتمان شیک، به یک کلبه روستایی دورافتاده در حومه شهر میرسند که مزرعه لاما دارد. شب با رابطه جنسی نامطلوب و عجیب میگذرد و صبح روز بعد با خماری و سردرگمی در میان لاماها بیدار میشود.
- دیدار تصادفی در کلوب کلن منجر به ماجراجویی غیرمنتظره شد
- انتظار آپارتمان شیک اما مواجهه با کلبه روستایی و مزرعه لاما
- رابطه جنسی ناخوشایند و استفاده از اسپری روغن آشپزی
- بیدار شدن با خماری در کنار پانک برهنه و منظره لاماها
- نجات توسط دوستان که بدون قضاوت برای بردن او آمدند
“با یک بار باقیمانده روی آیفون ۴، روز بعد به دوستانم زنگ زدم و آنها زود آمدند تا سوارم کنند.” “مهمترین چیز در زندگی داشتن دوستانی است که不仅 شما را برای بیدار شدن در مزرعه لاما قضاوت نمیکنند، بلکه با وَن و آهنگهای بلند میآیند شما را برمیدارند.”
این تجربه به راوی نشان داد که دوستی واقعی یعنی حمایت بدون قضاوت در عجیبترین شرایط.
