آیا با وجود علم نیازی به دین داریم؟ نسبت علم و دین با هستی انسان
علم با روابط جبری و مکانیسمی که برای ما در پدیدههای طبیعی توضیح میدهد در توضیح اختیار انسان به کلی ناتوان است، حتی در باب آگاهی مسائل ساده و ابتدایی قادر به پاسخگویی نیست.

نسبت علم و دین با هستی انسان
این مقاله به پرسش بنیادین نسبت علم و دین با زندگی انسان میپردازد. حجتالاسلام شاکرین با اشاره به محدودیتهای ذاتی علم در تبیین جهان، توضیح میدهد که علم قادر به پاسخ به پرسشهای مرزی مانند چرایی وجود جهان، قانونمندی آن و غایت هستی نیست. حتی در سطح جزئیتر، علم نمیتواند حقیقت آگاهی و چگونگی پدیداری آن از فرایندهای فیزیکی را توضیح دهد. مهمتر از همه، علم در توضیح اختیار انسان ناتوان است. این ناتوانیها نشان میدهد که انسان برای پاسخ به نیازهای عمیق خود به دستگاههای معرفتی دیگری مانند دین و فلسفه نیاز دارد.
- محدودیتهای علم: علم تنها میتواند روابط بین پدیدههای طبیعی را توصیف کند، نه تبیین.
- پرسشهای مرزی: علم قادر به پاسخ به «چرایی» وجود جهان و غایت آن نیست.
- مسئله آگاهی و اختیار: علم در توضیح حقیقت آگاهی و اختیار انسان کاملاً ناتوان است.
- الگوی پیشرفت: هر الگوی پیشرفت سه رکن دارد: تعریف پیشرفت، غایت پیشرفت و روند گذار. علم تنها در رکن سوم (روند گذار) نقش دارد.
- نقش دین: دین الهی تعریف دقیقی از پیشرفت و هدف گذاری درست ارائه میدهد.
گاندی میگوید: «امروز از نظر علم پیشرفت زیادی کردیم و غرب توانست جهان را بشناسد اما هرچه در شناخت جهان جلو رفت در خودشناسی عقب رفت.» ویل دورانت نیز تأکید میکند: «هر چه در علم پیشرفت کردیم در شناخت عقبرفت داشتیم.»
در نتیجه، علم به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای معرفتی انسان را برطرف کند و دین نقش مکمل و ضروری در ارائه تعریف صحیح از پیشرفت و هدف زندگی ایفا میکند.
