غذا خوردن در دو سوی اختلاف: “او را با ریش بزی، سر تراشیده و تتو دیدم – اما هرگز کتاب را از جلدش قضاوت نکن”
یک شکاک چپگرا در مورد رأیگیری و یک توری قبیلهای بر سر ملیگرایی و نقش دولت با هم توافق ندارند. آیا میتوانند بر سر رسانههای اجتماعی نقطه اشتراکی بیابند؟ این گفتوگوی صمیمانه دو فرد با پیشینههای سیاسی کاملاً متفاوت را روایت میکند.

گفتوگوی دو فرد با عقاید سیاسی متضاد
این مطلب به ملاقات و گفتوگوی جان، یک محافظهکار قبیلهای و عضو حزب، و جانی، یک پرستار بازنشسته سلامت روان با تمایلات چپگرایانه میپردازد. این دو که در یک رستوران هندی و تایلندی غذا میخورند، با وجود ظواهر و پیشینههای کاملاً متفاوت، گفتوگویی صمیمانه و دوستانه را تجربه میکنند. جان با اشاره به ظاهر جانی (ریش بزی، سر تراشیده، تتو) اعتراف میکند که در قضاوت اولیه اشتباه کرده است. محور اصلی بحثهای آنها حول مفاهیم ملیگرایی، نقش دولت و حس تعلق میچرخد.
- جان به دولت و ملت به عنوان یک “ما” مینگرد و باور دارد که رأی دادن او تأثیرگذار است.
- جانی خود را یک کمونیست میداند و حس تعلق او بیشتر به جامعه محلی و این جزیره (بریتانیا) است تا به نهادهای حاکمیتی.
- نقطه اشتراک قوی آنها حس خدمترسانی به جامعه است که از حرفه جانی در پرستاری و پیشینه خانوادگی جان نشأت میگیرد.
- هر دو تجربه حضور در مدارس شبانهروزی را دارند که بحث درباره زندگی در محیطهای بسته را رقم زد.
- آنها در مورد تأثیر منفی رسانههای اجتماعی بر تعاملات واقعی و عملکرد سیاستمداران نیز همنظر بودند.
جان گفت: “او حس قویای از ملتگرایی ندارد، اما حس بسیار قویای از محلیگرایی و جامعه دارد و این چیزی بود که در آن مشترک بودیم.” جانی گفت: “صبح به من پیام داد – او من را دوست داشت. و من هم او را بسیار دوست داشتم.”
در نهایت، این دیدار نشان میدهد که چگونه گفتوگوی محترمانه میتواند پلی بر روی شکافهای عمیق ایدئولوژیک بزند و دوستی غیرمنتظرهای را ایجاد کند.




