اسطوره تولید ناخالص داخلی: آنچه واقعاً نشان میدهد و آنچه نشان نمیدهد
معیار پرکاربرد موفقیت اقتصادی اغلب فقط چیزی را نشان میدهد که میخواهیم بشنویم یا آنچه غرب میخواهد ما بشنویم. این تحلیل به بررسی محدودیتهای GDP و تأثیر بدهی و مالی سازی بر آن میپردازد.

اسطوره تولید ناخالص داخلی و واقعیت پشت آن
تولید ناخالص داخلی (GDP) به عنوان معیار اصلی موفقیت اقتصادی در جهان شناخته میشود، اما این تحلیل نشان میدهد که این شاخص بیش از آنکه واقعیت اقتصادی را نشان دهد، منعکس کننده ارزشها و کوربودیهای تمدنی عصر حاضر است. این شاخص در دهه 1930 توسط سیمون کوزنتس توسعه یافت، اما خود او هشدار داد که «رفاه یک ملت به ندرت از اندازهگیری درآمد ملی قابل استنباط است».
تحول تاریخی GDP
- در دوران پس از جنگ جهانی دوم، GDP به بخشی از معماری نظم جهانی تبدیل شد
- در دوره کینزی، GDP به عنوان ابزار تنظیم اقتصاد استفاده میشد
- با ظهور نئولیبرالیسم، GDP به نماد مشروعیتبخش سیاستها تبدیل شد
مشکلات ساختاری GDP
- GDP بین فعالیتهای مولد و معاملات مبتنی بر بدهی تمایز قائل نمیشود
- فعالیتهای مالی مانند معاملات املاک و مشتقات، GDP را افزایش میدهند بدون ایجاد ارزش واقعی
- نسبت بدهی به GDP ناقص است زیرا خود GDP توسط بدهی تحریف شده است
«رفاه یک ملت به ندرت از اندازهگیری درآمد ملی قابل استنباط است» - سیمون کوزنتس
«بیشتر رشد ثبت شده دهههای اخیر از طریق گسترش اعتبار، تورم داراییها و مصرف حاصل شده است» - تیم مورگان
مدل C-GDP تیم مورگان نشان میدهد که رشد جهانی واقعی تنها 33٪ بوده در حالی که GDP متعارف 96٪ رشد را نشان میدهد. این تحلیل تأکید میکند که GDP بیشتر منعکس کننده چارچوب ذهنی تمدن غربی است تا واقعیت اقتصادی پایدار.




