من یک نویسنده غذا هستم که اختلال پرخوری دارم و در حال یادگیری رد شرم هستم
یک نویسنده غذا از تجربه شخصی خود با اختلال پرخوری میگوید و چگونه شغلش و اختلال تغذیهای او یکدیگر را تقویت میکردند. صحبت عمومی درباره این تجربه به برداشتن پرده شرم از این مسئله کمک میکند.

زندگی با اختلال پرخوری: از شرم تا پذیرش
این مقاله تجربه شخصی یک نویسنده غذا را با اختلال پرخوری روایت میکند که در آن شغلش و اختلالش مدتها یکدیگر را تغذیه میکردند. نویسنده توضیح میدهد که چگونه غذا همیشه برای او هم منبع لذت و هم منبع شرم بوده است. او از دوران کودکی و خانواده ایتالیاییاش میگوید که در آن غذا زبان عشق بود و خاطرات خوب و بدش از طریق غذا شکل میگرفت. اختلال پرخوری او از نوجوانی آغاز شد و با شروع حرفهاش در نویسندگی غذا شدت یافت.
- چرخه معیوب: محدودیت غذایی شدید منجر به پرخوری میشد و پرخوری به نوبه خود باعث شرم و بازگشت به محدودیت میگردید.
- تأثیر شغل: کار در رسانه غذایی، "نویز غذایی" یا افکار وسواسی درباره غذا را در ذهن او تقویت کرد.
- انزوای ناشی از شرم: نویسنده emphasizes که آنچه اختلال پرخوری را چنین سخت میکند، خود اختلال نیست، بلکه پرده شرم و رازداری اطراف آن است.
"یک دوره پرخوری مانند یک قطار فراری است: سریع، غیرقابل کنترل و برای هیچ چیزی توقف نمیکند." "هرچه بیشتر پرخوری میکنی، بیشتر احساس تنهایی میکنی و هرچه بیشتر احساس تنهایی میکنی، بیشتر پرخوری میکنی."
موفقترین دوره بهبودی او زمانی بود که شغلش را رها کرد و عادات متعادلتری را ایجاد نمود. او اکنون میآموزد که به جای شرمندگی از وسواس و گفتوگوی درونی بیپایان درباره غذا، آن را درک کرده و از آن استفاده کند. پیام اصلی او این است که شرم در سایهها رشد میکند و صحبت کردن درباره آن، نور را به این تاریکی میآورد.
